رفع زحمت
حافظ آنار عکس تو من باز نیت میکنم
انگار حافظ با من و من با تو صحبت میکنم
وقت قرار ما گذشت و تو نمی دانم چرا
دارم به این بد قولیت دیریست عادت میکنم
چه ارتباط ساده ای بین من و تقدیر هست
تقدیر و ویران میکند من هم مرمت می آنم
در اشتباهی نازنین تو فکر آردی این چنین
من دارم از چشمان زیبایت شکایت می آنم
نه مهربان من بدان بی لطف چشم عاشقت
هر جای دنیا آه روم احساس غربت می آنم
بر روی باغ شانه ات هر وقت اندوهی نشست
در حمل بار غصه ات با شوق شرآت میکنم
یک شادی آوچک اگر از روی بام دل گذشت
هر چند اندک باشد آن را با تو قسمت میکنم
خسته شدی از شعر من زیبا اگر بد شد ببخش
دلتنگ و عاشق هستم اما رفع زحمت میکنم